این کتاب که ویژه رده سنی نوجوان است، قصه خانواده ای را روایت می کند که در دنیای مدرن امروز، به موازات رفاه اقتصادی، از فقر عاطفی و فرهنگی رنج می برد و در این میان سارا، دختر نوجوان خانواده در تلاش است تا این زندگی نصفه و نیمه را روی گسل طلاق حفظ کند.
البته می توان گفت روی دیگر سخن این کتاب با بزرگسالان است. کسانی که موجبات حیات و هستی بچهها را فراهم می کنند و حواس شان نیست که بچه ها در کنار نیازهای حیاتی و اقتصادی، بیشتر از هرچیز تشنه محبت و امنیت روانی هستند.
علی –
مامان، مثل بیشتر وقتها خانه نیست. روی در یخچال، برگهٔ یادداشت چسبانده که وقت آرایشگاه دارد و تا شب نمیآید. پارسا که زودتر از من رسیده، شیر و کیکش را خورده و به جای اتاقش، روی کاناپهٔ وسط هال، جلوی تلویزیون خوابش برده. تلویزیون روشن است و یکی از شبکهها در حال پخش مسابقهٔ شاد و پر سروصدایی برای بچههاست. صدای دست و آواز ترکیاش بلند است که نمیفهمم چه میخواند. دکمهٔ خاموش کنترل را فشار میدهم و یکی از پتوهای مسافرتی را از کمد دیواری درمیآورم و میکشم رویش.