توی راهرو که می رفتیم، به خواهرم گفتم: «نمی فهمم برای چی باید با تو بیام. من که کاری نکردم.»
اسکارلت بازویم را چلاند و گفت: «فرقی نمی کنه. تو چون دوقلوی منی، شریک جرمم هم هستی.»
آه کشیدم و فکر کردم شاید بهتر بود از خواهرم دفاع نمی کردم. حالا هردومان تو دردسر افتاده بودیم. «مطمئنی که خیال داشت به موریل حمله کنه؟»
«صد در صد!» اسکارلت پایش را روی زمین کشید و ادامه داد: «کاملا مطمئنم. داشت با حالت تهدید آمیزی به موریل نگاه می کرد، بعدشم با تنگ مواد شیمیایی را افتاد طرف موریل. خب، هیچ دلیلی برای اینکه اون مواد رو ببره اون طرف نداشت، درسته
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.