اشتراک گذاری

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

آفتاب پرست ها

آفتاب پرست ها

82,000 تومان

(دیدگاه کاربر 3)
قیمت پشت جلد:82,000 تومان
نویسنده

مترجم

ناشر

موضوع

قطع کتاب

نوبت چاپ

پنجم

سال انتشار

1396

تعداد صفحه

219

جلد کتاب

شومیز

زبان کتاب

فارسی

برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

82,000 تومان

در انبار موجود نمی باشد

ناموجود

این کتاب در حال حاضر موجود نیست، اما می توانیم آن را با درخواست شما تامین کنیم و از طریق پیامک با خبرت کنیم!
از طریق دکمه زیر درخواست تامین فوری رو به همراه ثبت تلفن همراه انجام بده.


QR Code
قیمت پشت جلد:82,000 تومان

با خرید این محصول 8 سکه معادل 1,640 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!

ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان

امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ

کادوپیچ

برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)

یک رمان شگفت انگیز از نویسنده ای آنگولایی الاصل. نویسنده سال 1960 در آنگولا به دنیا آمده و به زبان پرتغالی می نویسد. کشورش انواع کودتاها و درگیری های نظامی و خونین را در نیمه ی دوم قرن بیستم گذرانده و سابقه ی استعمار شدنش نیز در ادبیات روایت شده.این رمان برامده از روح جهان مسخ کافکا و روایت های بورخس است.راوی رمان یک آفتاب پرست است که در خانه ای کهنه زندگی می کند.او شاهد تاریخ بوده و هست.کسانی به این خانه می آیند که خواستار ابداع ابداع گذشته هستند. هم خانه ی این آفتاب پرست زالی است با ذهنی عجیب و همین امر باعث دیالوگی می شود بین این دو درباره ی ماجراهایی که در خانه می گذرد.آگوآلوسا با در هم آمیختن بیان استعاری و رئالیسم تاریخی ترکیبی بدیع می سازد درباره ی فساد قدرت جهان متصلب انسان های پیرامون.آفتاب پرست ها در لایه هایش رمانی سیاسی است در فضایی که شخصیت ها ناچارند از خود بگویند و از آن چه رقم زده اند. رمانی درباره ی زوال روح بشری به روایت یک آفتاب پرست کهنسال.

وزن 205 گرم
نویسنده

مترجم

ناشر

موضوع

قطع کتاب

نوبت چاپ

پنجم

سال انتشار

1396

تعداد صفحه

219

جلد کتاب

شومیز

زبان کتاب

فارسی

5
3 نقد و بررسی
طراحی جلد و صفحات کتاب
0
جذابیت محتوا و موضوع کتاب
0
محتوای مفید و آموزنده
0

3 دیدگاه برای آفتاب پرست ها

پاکسازی فیلتر
  1. علی

    در این رمان که ماجراهایش در آنگولا روی می‌دهد، داستان از گذشته‌ای درد دیده تا حالی مملو از رویا، با فراغ خاطر روایت می‌شود و دروغ‌ها در تاریخ وحشی کشوری که بسیاری از افراد در آن چیزی برای از یاد بردن و مخفی کردن دارند، برملا می‌شود.

  2. علی

    کتاب آفتاب‌پرست‌ها از روح دنیای مسخ کافکا و روایات بورخس برآمده است. نویسنده با ادغام لحن استعاری و رئالیسم تاریخی ترکیبی تازه پیرامون فساد قدرت و دنیای متعصبانه‌ی آدمیان خلق می‌کند. شخصیت‌های این رمان که می‌توان آن را اثری سیاسی نیز به شمار آورد در فضایی قرار می‌گیرند که مجبورند از خودشان و از آنچه کرده‌اند بگویند.

  3. بهنام مؤمنی

    نویسندگان اسپانیولی‌زبان واقعاً کاردرست‌اند. این کتاب با ادای دینی به گذشتگانی ون بورخس و کافکا و مارکز با زاویه‌دیدی جذاب بیان شده است. داستان ابعادی رازآلود و جنایی دارد و برای دوست‌داران تریلرها انتخاب خیلی خوبی است.

دیدگاه خود را بنویسید

بریده هایی از کتاب آفتاب پرست ها

اگر کتاب "آفتاب پرست ها " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!

برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

تعجب این موجود دلخورم کرد. ترسیدم اما جُنب نخوردم، حتا عضله‌ای. زال عینک‌آفتابی را از چشم برداشت، گذاشت توی جیب کتش، کت را درآورد ــ آهسته، غمگین ــ و بادقت به پشت یک صندلی آویختش. یک صفحهٔ موسیقی را برداشت و گذاشت روی صفحه‌گردان گرامافُن قدیمی. لالایی برای رود۱۰ از دورا سیکادا، خواننده‌ای برزیلی، که گمانم در دههٔ هفتاد شهرتی به‌هم زده بود. خیال می‌کنم به خاطر جلد صفحه بود که زن سیاه‌پوست خوشگلی را با بیکینی نشان می‌داد و بال‌های بزرگ پروانه پشتش نصب شده بود، «دورا سیکادا ــ لالایی برای رود ــ کار موفق امروز». صدایش در هوا گُر گرفت. هفته‌های اخیر این موسیقیِ متن غروب‌دم‌های ما بوده. کلامش را از برم.

توی همین خانه به دنیا آمده و همین جا بزرگ شده‌ام. هیچ‌وقت بیرون نرفتم. دیروقت که می‌شود، تنم را به پنجره فشار می‌دهم و آسمان را تماشا می‌کنم. تماشای شعله‌های آتش، ابرهایی که سر به دنبال هم گذاشته‌اند و بالای‌شان فرشته‌ها را دوست دارم ــ خیل فرشته‌ها ــ که از موهاشان جرقه به زیر می‌جهد و بال‌های پهن آتشین خود را به‌هم می‌زنند. چشم‌اندازْ همیشه یکسان است، اما هر غروب می‌آیم این‌جا و از آن کِیف می‌کنم و به هیجان می‌آیم، انگار برای اولین‌بار می‌بینمش. هفتهٔ پیش فلیکس ونتورا زودتر از همیشه به خانه آمد و در حال خندیدن به ابر انبوهی غافل‌گیرم کرد ــ آن بالا در آن آبیِ متلاطم ــ که مثل سگی که بخواهد دُم آتش‌گرفته‌اش را خاموش کند دور خودش می‌چرخید.
«باورم نمی‌شود! داری می‌خندی؟»