« آخرین دختر» سرگذشت تلخ، غم انگیز و در نهایت تحسین برانگیزی دختری است که در وحشت بشرِ انسان نما، اسیر شده و توانسته پس از تحمل رنج های بسیار راهی برای رسیدن به آزادی پیدا کند. این کتاب داستان واقعی از ماجرایی است که به دست انسان ها شروع شده و به دست آنها ادامه خواهد یافت. حکایت شر و خیر درون مایه همه کتاب هایی است که در آن ظلم اتفاق می افتد. فرشتگان در وادی خیر تلاش می کنند تا شیاطین را در تاریکی مطلق شان مجبور به اعتراف و تسلیم کنند.
«نادیا مراد» به کمک خبرنگاری به نام « جنا کراجسکی» سرگذشت تلخ خود را در این کتاب به صراحت با بیانی گویا روایت کرده است. او که دختری ایزدی است در جریان حمله داعش به عراق به عنوان کافر مورد تجاوز گروهی قرار گرفته و مادر و شش برادرش در یک روز تیرباران می شوند. قصه او از همین جا شروع می شود و تا آنجا ادامه می یابد که پس از گریز از اسارت در لندن پس از آشنایی با یک وکیل دلسوز دادگستری مبارزه ای سخت را شروع می کند. این مبارزه فقط برای انتقام گیری از داعش نبود بلکه برای نجات هزاران زنی بود که به دست متجاوزگران شکنجه شده و مورد تجاوز قرار گرفته بودند و هنوز هیچ مرجع رسمی و جهانی یادی از آنان نمی کرد و راهی برای نجاتشان ترسیم نکرده بود، مبارزه نادیا فریاد دادخواهی از جهان بود برای محاکمه و نابودکردن ظلم.
شیرین ترین لحظات کتاب به ثمر رسیدن تلاشی است که نادیا با سختی های زیادی به کمک دوستانش فراهم کرده و حالا برای گرفتن جایزه نوبل صلح ایستاده است.
«…داشتم به کف زمین و پاها و ساق پاهای شبه نظامیان و دخترانی که ازکنار من رد می شدند نگاه می کردم. در جمعیت، یک جفت صندل مردانه و ساق پاهایی لاغر، تقریباً زنانه، دیدم و پیش از اینکه بتوانم فکر کنم چه کار می کنم خودم را جلوی پاهای او پرت کردم. گفتم:”لطفاً من رو باخودت ببر. هرکاری می خوای بکن، فقط من نمی تونم با این هیولا برم.” هنوز به خاطر تصمیم هایی که همه ما می گرفتیم در حیرتم. فکر می کردیم شاید یک تصمیم منجر به شکنجه شده و یک تصمیم دیگر ما را نجات دهد، …. آن مرد لاغر قبول کرد؛ اما نگاهی به من انداخت…»
مرسده –
سرگذشت بسیار تلخی داشت
علی –
کتاب تأثر بر انگیز و خوبی بود. هر صفحه ش رو که خوندم احسنت گفتم به شرف کسانی که خون دادند تا دختران ایرانی به این سرنوشت دچار نشوند. هنوز هم این خونها جاری هست تا نه فقط دختران ایران، بلکه دختران عراق و سوریه و… هم در امان باشند.
تاسف میخورم که چرا بعضیها این قدر ناسپاس و کوته بین هستند
مصطفی –
داستانی با سرگذشت تلخ یک دختر …
تلخ اما واقعی
ابراهیم –
واقعاجنایات داعش رابه خوبی به تصویرکشیده است دروردبرمدافعان حرم