«شب آتش» شاید حکایت زیبایی از کشف و شهود عمیقی است که «اریک امانوئل اشمیت» در جوانی در صحرای «هقار» انجام داد. او که با نگاهی پر از غبار
مادیی گراییِ غربی، دل به یک شب عجیب سپرده بود در سپیده دم، سرشار از مکاشفه ای شفاف بود که همه زندگی او را تغییر می داد. آثار معناگرایانه او را می توان مدیون همین تغییر دیدگاه او دانست.
«شب آتش» را می توان شرح نزدیکی از نقطه عطف زندگی نویسنده دانست که خواننده را در حالوهوایی از جنس غریب اما زیبا با خود همگام می سازد و تاثیر شگرفی را بر ذهن و روح او به جا می گذارد.
«وحیده نعیمآبادی» مترجم کتاب هم از تأثیر مغناطیسی کتاب بینصیب نمانده بهطوری که می گوید: «این کار بارها من را به وجد آورد و بیش از آن اشک از چشمانم جاری کرد.»
سفر حکایت بزرگ این کتاب است قهرمان داستان قرار است در این سفر دو هفته پیاده در صحرای هقار واقع در جنوب الجزیره نفس بکشد. ترس ابتدایی او از این همه کویر و خشکی با فطرت انسانی اش ناگهان پیوند جانانه ای می خورد و به یکباره قلبش برای درک بهتر هستی عاشقانه فرو می ریزد. نویسنده، این آشتی فطری با صحرای آفریقا را این گونه اعتراف می کند:
« بهمحض اینکه از کابین خارج شدم، نفس این سرزمین مرا در برگرفت. گوشهایم را نوازش داد؛ لبهایم را لمس کرد و مطمئن شدم کویر با این لمس آغوش استقبالش را برایم گشوده است.
… و اما چای نعنا… عالی بود و بیشتر از نوشیدنی اعلای بورگنی روی من تأثیر گذاشت؛ شیرین، معطر با مشک و انواع ادویه ها، نمایشی از طعم ها در دهانم، گاهی عجیب و غریب، گاه آشنا، گاه وحشی و گاه آرامبخش؛ به گونه ای که سر را به دَوران می انداخت.
بیرون از خانه شب روی شهر سایه انداخته بود… طی بیست دقیقه، آسمان شفق، رنگ ارغوانیاش را تبدیل به نفسی عمیق کرد که دشت را حتی بدون چمن و بوته تازه می کرد… .»
هانیه معتمدی (خریدار محصول) –
«شب آتش» را می توان شرح نزدیکی از نقطه عطف زندگی نویسنده دانست که خواننده را در حالوهوایی از جنس غریب اما زیبا با خود همگام می سازد و تاثیر شگرفی را بر ذهن و روح او به جا می گذارد.