سلام به معصومه مهربان هر روز که از خانه بیرون می آیم،
نگاهم به گنبد زیبای خواهر تان می افتد. خم می شوم و سلام می کنم.
این از بهترین چیزهایی است که شما به من داده اید .
حالا من هم دوست دارن این کتاب را به شما هدیه کنم.
ماهرو
Earn 2 Reward Points
115,000 تومان قیمت اصلی 115,000 تومان بود.97,750 تومانقیمت فعلی 97,750 تومان است.
معجزه کار با آینه
Earn 2 Reward Points
140,000 تومان قیمت اصلی 140,000 تومان بود.119,000 تومانقیمت فعلی 119,000 تومان است.
-15%
باران دوشنبه (قصه های از زندگی امام رضا)
امتیازدهی 5.00 از 5 در 1 امتیازدهی مشتری
(1 بررسی مشتری)Earn 2 Reward Points25,000 تومان قیمت اصلی 25,000 تومان بود.21,250 تومانقیمت فعلی 21,250 تومان است.
وزن | 99 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1397 |
تعداد صفحه | 61 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
موضوع |
1 عدد در انبار
با خرید این محصول 2 سکه معادل425 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
توضیحات
نظرات (1)
5
امتیاز 5 از 5
1 نقد و بررسی
طراحی جلد و صفحات کتاب
0
امتیاز 0 از 5
جذابیت محتوا و موضوع کتاب
0
امتیاز 0 از 5
محتوای مفید و آموزنده
0
امتیاز 0 از 5
1 دیدگاه برای باران دوشنبه (قصه های از زندگی امام رضا)
پاکسازی فیلتر
بریده هایی از کتاب
توجه
با ارسال بریده کتاب 4 سکه در باشگاه مشتریان کتابستان دریافت خواهید کرد
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
هنوز بریده ای از این کتاب ارسال نشده است.
شناسه محصول:
75885
دسته: داستان کودک, داستان نوجوان, کودک و نوجوان
برچسب: ادبیات کودکانه, ادبیات نوجوان, داستان مذهبی کودکانه
همچنین ممکن است دوست داشته باشید…
گل سرخ آزادی
صبح روز عید (قصه هایی از زندگی امام رضا)
پیراهن دوستی (هشت قصه از زندگی حضرت زهرا)
محصولات مرتبط
ترکش ولگرد
امتیاز 5.00 از 5
کتاب جنگل (کمیک)
امتیاز 4.75 از 5
افسانه سنباد (کمیک)
امتیاز 4.83 از 5
دختری که رهایش نکردی
امتیاز 4.25 از 5
دانشنامه مصور شوالیه
امتیاز 5.00 از 5
دانشنامه مصور مومیایی
امتیاز 1.00 از 5
فرشته ای در تانک
امتیاز 4.33 از 5
قصههای من و ننه آغا
امتیاز 4.70 از 5
دانشنامه مصور دزدان دریایی
قلعه محافظان (حقیقت پنهان)
امتیاز 4.80 از 5
آبتین
امتیاز 4.67 از 5
ماجراجویی هاکلبری فین (کمیک)
امتیاز 4.75 از 5
علی –
بهار آمده و رفته بود. نه مثل همیشه دست و دلباز که تنگدست و بخیل. تمام جالیزها و گندم زارها خشک شده بودن. مأموران«مأمون» فرصت خوبی یافتند تا چهرهی امام رضا(ع) را در بین مردم تیره کنند… شب از راه رسید. پیامبر(ص) و امیرمؤمنان به خواب امام آمدند. پیامبر(ص) به امام فرمودند: «فرزندم تا روز دوشنبه صبر کن! آنگاه از پیشگاه خداوند طلب باران کن…» …وقتی مردم به خانههایشان رسیدند، ناگهان آسمان غرید. ابرها بیمحابا گریستند. حالا مأمون از پشت پنجرهی قصر، با خشم زیاد به باران خیره بود.