مادام مینگ و ده بچه نداشته اش
مادام مینگ و ده بچه نداشته‌اش قیمت اصلی: 100,000 تومان بود.قیمت فعلی: 70,000 تومان.
بازگشت به محصولات
ظهر علی الطلوع
ظهر علی الطلوع (مجموعه غزل عاشورایی) قیمت اصلی: 120,000 تومان بود.قیمت فعلی: 84,000 تومان.
اشتراک گذاری

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

باخ

باخ

قیمت اصلی: 150,000 تومان بود.قیمت فعلی: 105,000 تومان.

(دیدگاه کاربر 6)
قیمت پشت جلد:150,000 تومان
نوبت چاپ

اول

سال انتشار

1398

موضوع

نویسنده

جلد کتاب

شومیز

زبان کتاب

فارسی

تعداد صفحه

267

ناشر

قطع کتاب

برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

قیمت اصلی: 150,000 تومان بود.قیمت فعلی: 105,000 تومان.

موجود در انبار

torobpay
هر قسط با ترب‌پی: 26,250 تومان
۴ قسط ماهانه. بدون سود، چک و ضامن.
QR Code
قیمت پشت جلد:150,000 تومان

با خرید این محصول 11 سکه معادل 2,100 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!

ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان

امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ

کادوپیچ

برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)

باخ داستان یک تیم ترور است؛ یک تیم چهار نفره از دو نسل متفاوت. نسلی که در جنگ حاضر بوده و نسلی دیگر که تنها از جنگ شنیده است. حال آن ها با هم همراه می شوند تا عملیات کنند. آیا موفق می شوند؟

داستان این عملیات را یکی از اعضای این تیم روایت می کند. او در زندان گرفتار آمده است و تصمیم می گیرد تا رویدادها را شرح دهد. روزنوشت های این فرد شاکله کتاب باخ را تشکیل داده است؛
از روزی که آن ها با نقشه دو رزمنده دیروزی آشنا م ی شوند تا زمانی که در کانون اتفاقات قرار می گیرند و می خواهند در تیم ترور نقش آفرین باشند. این تیم ترور، در میانه ماجرا با افسری اطلاعاتی مواجه می شود که سدِّ راه شان است.

وزن 345 گرم
نوبت چاپ

اول

سال انتشار

1398

موضوع

نویسنده

جلد کتاب

شومیز

زبان کتاب

فارسی

تعداد صفحه

267

ناشر

قطع کتاب

3.8
6 نقد و بررسی
طراحی جلد و صفحات کتاب
0
جذابیت محتوا و موضوع کتاب
0
محتوای مفید و آموزنده
0

6 دیدگاه برای باخ

پاکسازی فیلتر
  1. m.m.arabi2009.ir

    داستانی جذاب و پرشور

  2. m.m.arabi2009.ir

    عالی
    بدون شرح

  3. محمد…..

    بد نبود اگه مقایسه بین جوون دیروز و امروز نمیشد شاید بهتر میشد…

  4. محسن

    هیجان انگیز بود

  5. لیبل "خریدار محصول" Mohammad (این محصول را خرید کرده است.)

    بصورت خاطره طور بیان شد
    توقعم بالا بود، اما کتاب در سطح معمولی بود، انچنان جذاب و گیرا نبود،
    اما انتهای داستان و نکته اخر که بیان شد،فوق العاده بود، با این حال این کتاب رو نمیشه تو الویت ها قرار داد، کتاب های سطح بالاتر بسیارن، و ممنون زحمات کل گروه و انتشارات.

  6. فاطمه (این محصول را خرید کرده است.)

    متن روان و خوبی داشت، اما داستان و محتوای متوسطی داشت بنظرم. خیلی قوی نبود، یکمم بی سر و ته شروع شد. در کل میشه خوندنش.

دیدگاه خود را بنویسید

بریده هایی از کتاب باخ

اگر کتاب "باخ " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!

برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

روح‌الله گفت: یعنی توی این مملکت فقط شما بیدارید، بقیه خوابند؟ نمی‌دانم روح‌الله می‌خواست عمو را به حرف بیاورد یا قصد دیگری داشت… عمو توی همان حالت گفت: آن سالی که جنگ شد، فرض ما این بود که همه خوابند. این‌جوری کارها انجام می‌شود، وقتی فرض بگیری همه خوابند.

فکّه اسم عام این منطقه است. این‌جایی که من ایستاده‌ام اسم دیگری دارد. بلدچی این اسم را به بچه‌های اطلاعات عملیات گفته بود. این‌جا اسمش قبورالابطال بود، یعنی مقتل دلیران…

یاد مانور افتادم. روح‌الله با بچه‌های بسیج رفته بود مانور. کلاشینکف دستش بود با فشنگ واقعی. روحانی از سازمان آمد. جی‌ال‌ایکس ترمز زد. توی بیابان قم بود. یکی از سربازها آمد در جی‌ال‌ایکس را باز کرد. روحانی بسیج پیاده شد. روح‌الله رفت جلو. گلنگدن را کشید. به روحانی بسیج گفت: برو تو جی‌ال‌ایکس. رفت توی جی‌ال‌ایکس. گفت: حالا پیاده شو. روحانی پیاده شد. روح‌الله خشاب را درآورد. اسلحه را تحویل داد. گفت: انقلاب کردیم که دیگر کسی برای کسی در باز نکند.

این قاعده‌اش است. هر کس می‌رود سراغش فکر می‌کند دیر آمده. نگران نباش. هزاران سال می‌گذرد. همه توی دیریم الان

گفته بود: «صدای آوینی بوی آشتی می‌دهد

شب‌ها به دلیل علاقهٔ روح‌الله به آهنگ‌های باخ، از بلندگوی بالای نفربر باخ پخش می‌کردیم. بنده خدا باخ فکر نمی‌کرد روزی آهنگ‌هایش از چنین جایی پخش شود؛ توی‌شان پرلودها و فوگ‌ها هم بودند. انگار که ساعت دوازده شب نسیم وزیده باشد در دانشگاه؛ این‌طور باخ به جسم و روح‌مان می‌خورد.