19
اردیبهشت
بریده ای از کتاب از چیزی نمی ترسیدم
الهی به عزّتت و جلالت، خارم مکن به جرم گُنَه شرمسارم مکن مرا شرمساری به روی تو هست مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
07
اسفند
بریده ای از کتاب از چیزی نمی ترسیدم
ما بهدلیل مشغولیتِ شَدید و کارکردنهای پیوسته، نه خوشی را حس میکردیم و نه سختی را. انگار هر دوی این، جزئی از وجود ما شده بود.
29
آبان
از چیزی نمی ترسیدم
در همسایگی ما خانهای بود که آه در بساط نداشت. مادرم که نان میپخت، بچههای او میایستادند به تماشا. هنوز ایستادنِ آن دو دختر در ذهنم م...
29
آبان
از چیزی نمی ترسیدم
چای میدادند؛ اما من و برادرانم، بنا به توصیهٔ پدرم، حق نداشتیم هر چیزی که اعتیاد میآورد، بخوریم؛ لذا چای و سیگار ممنوع بود. بهجای آن...
29
آبان
از چیزی نمی ترسیدم
آن روز خیلی توجه نداشتم. بعداً فهمیدم در عشیرهٔ بزرگ ما، هیچکس مثل مادر و پدرم مهماننواز نیستند. همیشه در خانهٔ ما مهمان بود؛ درحالی...
29
آبان
از چیزی نمی ترسیدم
آنچنان با خوشیهای ساده و عادی، و سختیها عادت کرده بودیم که همهٔ اینها جزئی از زندگی ما بود و ما بهدلیل مشغولیتِ شَدید و کارکردنها...
29
آبان
از چیزی نمی ترسیدم
اساساً ورزش تأثیر زیادی بر اخلاق دینی من داشت و یکی از مهمترین عواملی که مانع مهمی در کشیدهنشدنم به مفاسد اخلاقی بود، بهرغم جوانبود...
29
آبان
از چیزی نمی ترسیدم
برای سرزدن به دوستم فتحعلی، به هتل کَسریٰ آمده بودم. هوا گرم بود و هر دوی ما از پنجرهٔ ساختمان، پایین را نگاه میکردیم. آن طرف خیابان، ...
29
آبان
از چیزی نمی ترسیدم
الهی به عزّتت و جلالت، خارم مکن به جرم گُنَه شرمسارم مکن مرا شرمساری به روی تو هست مکن شرمسارم مرا پیشِ کس