عطیه

بیشترمان فقط به‌خاطر زمانی زندگی می‌کنیم که پیش رو داریم. برای چند روز دیگر، چند هفتۀ دیگر، چند سال دیگر. یکی از دردناک‌ترین لحظه‌ها در زندگی احتمالاً لحظه‌ای است که آدم می‌بیند سال‌های پیش رویش کمتر از سال‌های پشت سرش هستند و وقتی زمان زیادی برایش نمانده باشد دنبال چیزهایی می‌گردد که به زندگی کردن بیرزد. شاید خاطرات. بعدازظهرهای آفتابی با کسی که آدم دستش را می‌گرفت، بوی غنچه‌های تازه‌شکفته‌شدۀ باغچه، یکشنبه‌های توی کافه، شاید نوه‌های کوچولو. آدم راهی پیدا می‌کند تا به‌خاطر آیندۀ شخص دیگری زندگی کند.