خدیجه

– یه‌سری آزمایش برات می‌نویسم. هفتۀ دیگه بیا برای اولین نوبت سونو.
دفترچه را می‌گیرم. به خانه برمی‌گردم، گُنگ و بی‌دست‌وپا. از کنار همۀ آدم‌ها و چیزهایی که دوست داشتم عبور می‌کنم، بدون این‌که سر برگردانم. اما باید کاری کنم؛ با امیریل حرف بزنم، به سینه‌اش بکوبم، بگویم چه بلایی سرم آورده.