خدیجه

ایان پاکتی را از جیبش بیرون می‌آورد. «خیلی خب، بوگدان، عادلانه است. این سه‌هزار تاست. برایت کافی است؟»
بوگدان درمانده به‌نظر می‌رسد. «سه‌هزار تا، البته.»
ایان آن را تحویل می‌دهد. «در حقیقت دوهزاروهشتصد تاست، اما بین دوستان این تفاوت‌ها مهم نیست. حالا، می‌خواستم راجع به چیزی از تو سؤال کنم.»
بوگدان درحالی‌که پول را در جیبش می‌گذارد، می‌گوید: «البته.»
«به نظر آدمِ باهوشی می‌آیی، بوگدان.»