روی زمین سرد زانو زد. گچ را خُرد کرد. انگشتهایش قرمز و حساس شدند. گچ را روی خطوط آجری کشید. دو پا، یک بدن، دو دست، بدون سر. آنقدر ادامه داد تا پنج شکلک رقصان کنار هم قرار گرفت. انگار آدمکها آرامآرام به سمت پیپ خوابآلود میرفتند تا او را با خود ببرند.
خانم
03
اردیبهشت