خیلی دلم میخواست بدانم که چه احساسی دارد. وقتی مرا بوسید دیگر چشمهاش را نبست تا تأثیر بوسه را در صورتم نگاه کند. بدجنسی کرده بود. اگر از من میپرسید خودم میگفتم چه احساسی دارم. گفت: «چه بوی خوبی میدهی؟» گفتم: «توی یقهام گل یاس میریزم.» نفسش بوی باد میداد، بوی باران. خنک بود. و دهانش بوی چوب میداد. و من یکباره میان دستهاش شعلهور میشدم.
مریم
27
دی