خانم

بعضی شب‌ها که از سر زمین به خانه برمی‌گشتیم، می‌دیدم غذامان فقط نان خشک است. همان دم در از حال می‌رفتم. حالم بد می‌شد. لقمه‌ای نان که توی دهن می‌گذاشتم و همراهش یک حبه قند که می‌خوردم، حالم جا می‌آمد. آن وقت از خستگی همان‌جا خوابم می‌برد