سمفونی مردگان

و دانستم که درک او آسان‌تر از بوییدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند. و من نمی‌دانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا ...

ادامه مطلب

سمفونی مردگان

خیلی دلم می‌خواست بدانم که چه احساسی دارد. وقتی مرا بوسید دیگر چشم‌هاش را نبست تا تأثیر بوسه را در صورتم نگاه کند. بدجنسی کرده بود. اگر...

ادامه مطلب

سمفونی مردگان

بوی ویرانی و مرگ می‌آمد، بوی بشر اولیه، و بوی حیوانیت. انگار کسی را سوزانده‌اند و خاکسترش را به در و دیوار مالیده‌اند. اتاق پر از خاکست...

ادامه مطلب

سمفونی مردگان

گفت: «ای کاش می‌شد که من یک روز، فقط یک روز رهبر این مردم بشوم. مثل هیتلر. اخم می‌کردم و می‌گفتم: هر کس هرچه دارد مال خودش نیست. مال خد...

ادامه مطلب

سمفونی مردگان

گفت این لجن‌های شورآبی همه مریضی‌ها را ازبین می‌برد، به خصوص رماتیسم را. مثل تریاک. با این تفاوت که تریاک هفتاد درد را درمان می‌کند ولی...

ادامه مطلب

سمفونی مردگان

حضورش برایم اهمیتی نداشت امّا غیبتش خیلی آزاردهنده بود. شب‌هایی که توی آن زیرزمین می‌خوابید، من بالا بودم، تنها، امّا می‌دانستم که هست....

ادامه مطلب

سمفونی مردگان

«تازگی‌ها فهمیده‌ام در مملکتی که جنگ باشد زلزله قریب‌الوقوع است. می‌پرسی چرا؟ خوب معلوم است، بعدها که دود از کله شهر بلند شد می‌فهمی.»

ادامه مطلب

سمفونی مردگان

مملکت در حال تحول است امّا حالا کو تا به آمریکا برسد. آن ماشین‌ها، آن ساختمان‌های بلند، آن پل‌های اعجاب‌انگیز، آبشار نیاگارا، سیاهپوستا...

ادامه مطلب

سمفونی مردگان

گفت: «شماها خیال می‌کنید که پدر دشمن شماست. امّا اشتباه می‌کنید.» آیدین گفت: «من می‌دانم که چی می‌خواهی بگویی. امّا خوشبختی او با من خی...

ادامه مطلب

سمفونی مردگان

گفتم: «اورهان نه. آقا داداش.» و یکی خواباندم بیخ گوشش. پاپاخ از سرش افتاد. پاپاخ کهنه پدر وادارم می‌کند که عاطفه‌ام را حفظ کنم. گاه می‌...

ادامه مطلب