شوهر آهو خانم
نمره 4.75 از 5
سيدميران شانهاش را به چوب يکی از پنجرههای اطاق تکيه داده بود بيرون را تماشا میکرد. گويی به اين میانديشيد که در آن تنگ غروب چگونه روشنايی میرفت و تاريکی جانشينش میشد. آيا اين يکی از هزاران غزل زيبای طبيعت نبود که هميشه به يک شکل و در يک قافيه سروده میشد و هرگز لطف ازلی خود را از دست نمیداد؟