مریم

خیال می‌کردم دارم درست بازی می‌کنم، دو تا اسب‌هام را می‌برم جلو، وزیر را می‌کشم بیرون، یک سرباز می‌دهم، با سه حرکت، کیش، مات. امّا سربازم را دادم، اسب‌هام را دادم، وزیر و فیل و قلعه را هم دادم و در این پس‌قلعه متروک جا ماندم.»