حالا دیگر هیچ مفری نداشتم. دلم میخواست دیوار میشکافت و من را میبلعید. دست تیمورتاش روی سنجاق زیر گلویم نشست و درحالیکه داشت سنجاق فیروزهنشان را با دو انگشت باز میکرد، آرام گفت: «از وقتی دیدمت، …تو گراند هتل،… یادته؟ دارم فکر میکنم موهات چهرنگیه.»
مریم
30
آبان