مریم

دو زن از فامیل‌های مادری، تشتی را سر دست گرفته بودند و با مهارت می‌نواختند. بقیه هم به‌فراخور اینکه فامیل عروس‌بودند یا داماد، دو دسته شده بودند و هر دسته یک سمت خزینه کُپه شده، شعر می‌خواندند و یکی‌درمیان جوابِ هم را می‌دادند. عمه‌زری که هم عمۀ داماد بود و هم عمۀ عروس، سردستۀ هر دو گروه بود. با آن گوشت‌های زیر غبغبش، غش‌غش می‌خندید و با هر دو گروه هم‌خوانی می‌کرد. – نون و پنیر آوردیم، دخترتونو بردیم. – نون و پنیر ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون. – تشت طلا آوردیم، دخترتونو بردیم. – تشت طلا ارزونی‌تون دختر نمی‌دیم بهتون.