محسن

این بخش سفر واقعاً هیجان‌انگیز است. در یک سمت ما دریاست و به خاطر برخورد امواج هرازگاهی زمین می‌لرزد. انگار یک حرکت اشتباه می‌تواند ما را از لبۀ پرتگاه به پایین بیندازد. دریا به رنگ سربی تیره است و ظاهر خشنی دارد. در یکی از زمین‌های بالای صخره گوسفندان طوری کنار هم جمع شده‌اند که انگار سعی دارند یکدیگر را گرم نگه دارند. می‌توان صدای باد را شنید که هرازگاهی خودش را به پنجره‌ها می‌کوبد و قطار تکان می‌خورد.
ظاهراً بقیه خواب‌اند، حتی پریاکوچولو. جایلز واقعاً دارد خروپف می‌کند.
دلم می‌خواهد بگویم نگاه کنید، ببینید چه جای قشنگی است!
من برنامۀ این سفر را چیدم، پس به آن احساس مالکیت دارد. نگرانم که به بقیه خوش نگذرد و مشکلی پیش بیاید. به‌علاوه از همین الان به خاطر موفقیت‌های کوچک این سفر مثل طبیعت زیبا و وحشی آن‌سوی پنجره احساس غرور می‌کنم.