همهی حواسم به آفتاب بود که حس خوبی به من میداد. شنهای ساحل کمکم زیر پایمان داغ میشدند. چند لحظهای باز جلوی میل شدیدم را برای رفتن توی آب گرفتم، اما دستآخر به ماسون گفتم، «بریم؟» و شیرجه زدم توی آب.
عطیه
09
دی
همهی حواسم به آفتاب بود که حس خوبی به من میداد. شنهای ساحل کمکم زیر پایمان داغ میشدند. چند لحظهای باز جلوی میل شدیدم را برای رفتن توی آب گرفتم، اما دستآخر به ماسون گفتم، «بریم؟» و شیرجه زدم توی آب.