عطیه

اولیس، که ازین مرگ در خشم شد با رویینه‌ای فروزان که بر تن داشت پیش رفت و نزدیک دشمن ایستاد، و نگاهی خشمگین به هر سوی افگند و نیزۀ خود را انداخت: مردم تروا از دیدن این پهلوان که نیزۀ هراس‌انگیز را انداخت پس نشستند. تیر وی هرگز خطا نمی‌کرد و نیز تیری به دموکوئون پسر نامشروع پریام که از آبید به یاری او آمده و مادیانهای تیزرو او را آورده بود زد.