پیرمرد میتوانست کم و بیش بهگونهای فوقطبیعی گوش کند و بچشد و ببوید، مثل مردی آویخته از پُل که در لحظهی مرگ میتوانست رگهای هر برگ را ببیند، و فراتر از آن، هر حشرهای بر برگ را، و باز بیشتر، منشور رنگها را در هر قطرهی شبنم بر هزاران برگِ علف.
عطیه
07
دی