آن روز هم با عمار، روی خاکهای نرم خوابیده بودیم.
_ابوتراب! پاشو.
پیامبر خاکها را از روی لباسم پس زدند. همون روز بود که کنیه «ابوتراب» را به من دادند.
ابوتراب به دلم نشست.
بعد از آن هر کس با این اسم صدایم میزد، خوشحال میشدم.
ریحانه سادات
19
مهر