خدیجه

رزمندگان گردان بلال در دسته‌ها و گروهان‌های مختلف با نظم و ترتیب می‌دویدند. دست‌ها روی سینه و گام‌ها به اندازه برداشته می‌شد. خورشید کم‌کم از پس کوه‌های مشرق در حال طلوع بود و نور درخشان و طلایی‌اش مثل نیزه‌های درخشان در آسمان رها می‌شد. پرندگان سحرخیر پرصدا در آسمان قیقاج می‌رفتند. بوی خوش گل و سبزه در تپه‌های سرسبز و پرگل‌و‌گیاه پخش شده بود. صدای آب رودخانه که نزدیک اردوگاه در جریان بود، مثل موسیقی جادویی همیشگی، جان خسته‌ی رزمندگان عرق‌کرده را تازه می‌کرد.