خدیجه

مردی با رخت جنگل‌بانی از ماشین جنگل‌بانی پیاده شد و وقتی من و سوسن را دید، آمد نزدیکمان ایستاد. دست کشید به سر سوسن و از من پرسید: «اینجا چه‌کار می‌کنید؟»
– پدرانمان را دیروز در مرال‌باد دستگیر کرده‌اند و آورده‌اند اینجا.