خدیجه

باید می‌دانستم. کمی قبل از خروجیِ بزرگراه در برن، یک دوربین خاکستری ثبت تخلف وجود دارد که در انتظار راننده‌های بی‌خبر است. سال‌هاست که آن دوربین همان جاست. نمی‌دانم چه در ذهنم می‌گذشت. نور فلاش دوربین، من را از فکروخیال پراند و با یک نگاه سریع به سرعت‌سنج فهمیدم که ترسم به حقیقت تبدیل شده. سرعتم حداقل ۱۵ کیلومتر بر ساعت بیشتر ازحد مجاز بود و هیچ ماشین دیگری هم در جلو یا اطرافم نبود؛ هیچ‌کس نبود که بتوانم فلاش را به گردنش بیندازم.