حجارانی را از دارالخلافه آورده بود تا نقش و فرمانهایش را بر دیوارهای سنگی نقر کنند. فرمان داد نقش مردان بالدار را از روی ستونها پاک کنند، گلهٔ قوچها و پریانی که نیمی انسان و نیمی عقاب موکل دهلیزها بودند. آن صداهای شگفت را از بالای تپه میشنیدیم، حتا شبها و در خوابهایمان؛ همهمهٔ خروارها شن و خاک را که به درون حفرهای فرو میریخت. صدای غلتیدن سنگی را در دل زمین، و فورفور باد را در سوراخ جمجمهها و قفسههای سینه که از خاک بیرون آورده و بر سنگفرش جلوخان تلمبار کرده بودند.
خدیجه
18
آذر