خدیجه

جیران گفت: من نمی‌توانم یک چادر روی سر خود بیندازم که تا نوک پای مرا پوشاند. من از کودکی آزاد زندگی کرده‌ام و پیوسته روی من، گشاده بوده و تو خود به من گفتی مقدس‌تر از حریم کعبه جایی در جهان وجود ندارد معهذا زن‌ها در حال زیارت کعبه، با اینکه در احرام هستند باید روی خود را بگشایند، درصورتی‌که غیر از زن‌ها، ده‌ها هزار مرد، مشغول زیارت می‌باشند.
با این وصف چگونه انتظار داری که من بعد از ورود به استرآباد خود را مثل زن‌های استرآبادی بکنم و از سر تا پای خود را بپوشانم.
از این گذشته من اگر چادری بر سرم بیندازم علاوه بر اینکه نمی‌توانم جلوی پای خود را ببینم احساس خفگی می‌کنم.
محمدحسن خان گفت: من نگفتم تو بعد از ورود به استرآباد چادر به سر بینداز و هیچ یک از زن‌های طایفه ما چادر به سر نمی‌اندازند تا تو این کار را بکنی و فقط گفتم بعد از اینکه در خانه سید مفید جا گرفتی کمتر آمد و رفت کن تا اینکه بر سر زبان‌ها نیفتی.