خدیجه

پدرم برای دادگاه‌های مختلف عریضه نوشت و با خیلی از وکلا مشورت کرد ولی بالاخره فهمید پسرش را در کلافی از نوارچسب سرخ از دست داده۹. قفل کرد. بنابراین شروع کرد نوشیدن، هر روز بیشتر از دیروز، من و مادرم تمام تلاش‌مان را می‌کردیم روند سقوطش را کمی آهسته کنیم ــ هر چند خودت می‌دانی که نمی‌شود جلو یک پدر الکلی را با این حرف که باباجان این کارت خیلی کلیشه‌ای‌ست گرفت. در یک ماهی که از حبس تری گذشت پدرم دوبار قاطی کرد و مادرم را انداخت زمین و کتک زد، ولی دیگر نه می‌شد به‌راحتی نقش «همسر کتک‌زن» را از او گرفت و نه می‌شد مادرم را متقاعد کرد از خانه فرار کند، چون دچار سندروم «زن کتک‌خورده» شده بود. دیگر کار از کار گذشته بود.