خدیجه

پیتر هم برنامهٔ کار را مرور کرد و گفت «فردا می‌ریم آنتی‌ویسلا رو ملاقات کنیم. اینا سرکرده‌های کراکوویا هستن و از اون خرای تمام‌عیارن! اصلاً دل‌شون نمی‌خواست این بازی رو شروع کنن و کلّی مذاکره انجام شده تا راضی به حرف زدن بشن. پس لطفاً زیادی آزارشون ندین.»
دنی هم با چنین سخنانی حال پیتر را جا آورد که «عزیزم! پس به دیدن کله‌گُنده‌ها می‌ریم، هان، برنامه چیه؟ توی یه کافه می‌ریم ببینیم‌شون یا توی استادیوم؟»
حال پیتر کمی گرفته شد و گفت «اِم‌م‌م. نه دقیقاً. اونا یه‌خُرده بیشتر از اونی که فکرش رو بکنی نسبت به این مسئله پنهون‌کاری کردن… فردا صبح می‌فهمیم که کجا باید به دیدن‌شون بریم!»