خانم

خانم تریکسی ذره‌بینش را روی روزنامه گرفت و گفت «ای وای، چه بلایی سرش اومده.» بیچاره گلوریا. به‌نظر می‌آمد که آسیب دیده. «این آقای رایلیه؟» «بله. فکر کنم یادت اومد. اون می‌گه تو نامه رو نوشتی.» «اون می‌گه من نوشتم؟» گلوریا رایلی دروغ نمی‌گوید. هیچ‌وقت. راست‌گوترین آدم روی زمین. گلوریا همیشه دوستش بود. خانم رایلی خاطرات گردوغبارگرفته‌اش را کاوید. شاید خودش نامه را نوشته بود. خیلی چیزها در زندگی‌اش اتفاق افتاده بود که دیگر به خاطر نمی‌آورد. «خب، فکر کنم من نوشتم. آره.