ما شروعش می کنیم
اما این اولین باری است که در محل کارم مجبورم به دست شویی بروم و بعد از این که همین الآن خودم را در آینه نگاه کردم، دلم می خواهد گریه کنم. لباسم لکه دارد، پیراهنم هویج مالی شده است، لاک ناخنم از ژانویه رفته است. البته نه این که اطلس از من انتظار داشته باشد آدم بی عیبی باشم. موضوع این است که من بارها روبه روشدن با او را تصور کرده بودم، اما در هیچ کدام از آن فانتزی ها وسط یک صبح پرمشغله، نیم ساعت بعد از خرید غذای بچه برای کودک یازده ماهه ام، با او برخورد نکرده بودم. اطلس خیلی خوش تیپ شده بود. بوی عطر خوشایندی داشت. من احتمالا بوی شیر مادر می دادم.