اهل کتاب

گاهی فراموشی، عین سیب سرخ، هزار و یک خاصیت داره؛ خصوصاً اگه پاییز باشه…
این جمله نوشته خودم بود در صفحه مجازی ام. پیجم را چک می کرد؟ چشمه چشمانم به یک باره خشک شد. عطر تلخ آشنایش در مشامم پیچید. عرقی سرد بر جانم نشست. آرام سر بلند کردم. خودش بود؟! یک سال ندیده بودمش یا صدسال؟! چقدر شکستگی در جوانی چهره اش پر می‌زد. کاپشن چرم مشکی و بافت خاکستری جلوه ی چشم گیری به گندم زار طلایی موها و مردمک های رنگی اش می داد.