حامد

نیمه‌شب است. تو دیگر زنگ نخواهی زد. تا الآن منتظر بودم. سه بار بلند شدم و گوش خواباندم به تلفن، خواستم زنگ بزنم اما فکر اینکه خسته هستی، که شاید خوابیده باشی یا فقط همین که بخواهی راحتت بگذارند، فلجم می‌کند. تمام روز منتظر خبری از تو بودم. اما هیچ خبری نشد. گویی تمام جهان خاموش شده است.