خاطرات سفیر
نمره 4.64 از 5
ابروهایش را بالا انداخت و خندید و همون طور که به سمت در مرودی سالن می رفت گفت: نه …نه … من یه مدیرم . شان من نیست ، اینا برای من نیست ، برای مردمه.
ابروهایش را بالا انداخت و خندید و همون طور که به سمت در مرودی سالن می رفت گفت: نه …نه … من یه مدیرم . شان من نیست ، اینا برای من نیست ، برای مردمه.
فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..