خانم

سونومورا از کسی پنهان نمی‌کرد که بیماری روانی در خانواده‌اش موروثی است و من مدت‌ها بود که می‌دانستم چه مقدار عقل و جنون در او هست. همچنین میزان «هرکاری که بخواهم می‌کنم» و خودسری‌اش را. بنابراین با اشراف کامل به این موضوع با او رفت‌وآمد داشتم. اما آن روز صبح، چطور می‌توانستم از تماس تلفنی‌اش وحشت‌زده نشوم؟ این بار دیوانه شده بود، تردیدی وجود نداشت. آن ماه ژوئنِ دلگیر و دم‌کرده که به اوج خود می‌رسیدو می‌گویند در این موسم از سال است که بیشترین موارد بیماری‌های روانی نمودار می‌شودبی‌شک بر مغزش اثر گذاشته بود. برای آن تماس تلفنی دست‌کم چنین توجیهی لازم بود و من این را امری مسلم فرض کردم.