خدیجه

اواخر ژوئن بود. من یک ماه قبل به خانه برگشته بودم؛ یک زخم‌معده‌ایِ مرجوعی از ارتش. ظرف چند شب دوباره هنر خواب عمیق را فرا گرفتم، چون بیمارستان ارتش مرا به بیداریِ مزمن و جنون‌آوری مفتخر کرده بود.