خدیجه

امروز شنبه بود… شنبه‌ها همیشه شلوغ‌تر بود سرش، چون پنج‌شنبه کار حضوری قبول نمی‌کرد و اعتقاد داشت مرده‌ها روزهای شنبه از هر زمانی تنهاترند. محسن مفتاح برنامه‌ی کاری روشنی داشت؛ پول می‌گرفت و سر قبور دعا می‌خواند. قرآن و مفاتیح. برای کار در خانه نمازهای قضا و البته روزه‌های ناگرفته‌ی دیگران را نیز می‌پذیرفت. این کاری بود خانوادگی، پدرش هم که دو سالی می‌شد رفته بود زیر خاک در ابن بابویه قرآن می‌خواند.