مادامی که تصمیم میگرفتم به چیزی فکر نکنم و بیتوجه به این موضوع زندگیام را بکنم، یک جورهایی احساس امنیت میکردم. گویی به آن حالت انتظار و بیثباتی برگشته بودم که هیچکداممان را بیبهره نمیگذارد و برای گذراندن روزی به روز بعد به فریادمان میرسد، چون چیزی بدتر از این نیست که احساس کنی همهچیز ثابت و بیتغییر است یا استوار روی مسیر صحیح قرار گرفته، یا اتفاقی که باید میافتاده افتاده یا زمان میبرد تا اتفاق بیفتد و تا به نتیجه برسد هیچ نگرانی و هیجانی در کار نیست، یا صرفاً نگرانیها و هیجاناتی زودگذرند که بهسادگی قابلپیشبینیاند، اگر خود این در کلام تناقضگویی نباشد.
خدیجه
17
آذر