خدیجه

این تاریکیِ کور چه‌قدر آزاردهنده است. همهٔ نشان‌ها را در خود فروبرده و تو را وادار می‌کند برای دنبال کردنِ مسیری که به سمت راهرو می‌برَدت تنها به حافظه‌ات اعتماد کنی. اما جسمِ ساکنِ تو چسبیده است به تخت و بارِ کنده شدن از آن را تماماً بر دوش ذهنت گذاشته. ذهن هم، گم‌شده در سایهٔ تردیدهایش، میان خواب‌وبیداری سرگردان پرسه می‌زند.