بروئر نگاهی به اطراف انداخت. تعداد زیادی از مشتریان، کافه را ترک کرده بودند، ولی خود او، درست موقعی که تصور میکرد برتا را ترک کرده است، همچنان در آنجا و کنار زنی فوقالعاده حضور داشت و با لو سالومه حرف میزد که توسط آنااو به زندگی او آورده شده بود. سراپایش با لرزشی اندک که شاید هم از سردی ناگهانی نشأت میگرفت، لرزید. آیا همین احساس حاکی از آن نبود که فرار کردن از برتا امکان ندارد؟ بروئر سرفهای کوتاه کرد و ناگزیر گفت: «دوشیزه عزیز، بیماری که برادرتان از او نام برده، تنها موردی است که آن روش تجربی را به کار بردهام. هیچ دلیلی ندارد که چنین روشی در مورد دوست شما هم تأثیر بگذارد و در ضمن، دلایل زیادی میتوان ارائه داد که خلاف این باشد.
خدیجه
14
آذر