قاسمبنحسن از جا بلند شد. در کنار عباس ایستاد و گفت: – عموجان، آیا من هم به شهادت میرسم؟ و بعد دست عباس را گرفت. امام حسین (ع) اشکهایش را پاک کرد و پرسید: – عزیز دلم، شهادت در نظر تو چگونه است؟ همه به قاسم خیره شده بودند. عباس دست قاسم را فشرد. قاسم محکم و باصلابت گفت: – شیرینتر ازعسل. عباس دست انداخت و شانههای قاسم را گرفت و او را به سینهٔ خود فشار داد. امام حسین (ع) با چشمان خیس از اشک لبخند زد و گفت: – هرکس که در کنار من بماند، به شهادت میرسد.
maryam.khoshnejat69
29
آبان