بریده هایی از کتاب "بازگشت چورب"

خدیجه

در آن روزهای تعطیل، که موج براق بلورینِ سمّ به جانش می‌زد و با درخششی اعماق افکارش را می‌شکافت و هر چیز پیش‌پاافتاده‌ای را به معجزه‌ای سبک بدل می‌کرد، لوژین با جدوجهد تمام اقداماتی را که قصد داشت برای یافتن همسرش انجام دهد روی برگه‌ای یادداشت می‌کرد. تا وقتی قلمش غژغژ می‌کرد و همه‌ی آن احساسات هنوز در درونش محبوس بودند، این یادداشت به نظرش فوق‌العاده مهم و صحیح می‌رسید. ولی صبح، که سرش تیر می‌کشید و زیرپوش به تنش می‌چسبید، با نفرت و ملال به سطور لرزان و خرچنگ‌قورباغه می‌نگریست. به‌تازگی هم فکر دیگری مشغولش می‌کرد. با همان ریزبینی و دقت نقشه‌ی مرگ خود را تنظیم می‌کرد و لحظات سقوط یا اوج گرفتن احساس ترسش را روی نمودار می‌برد و سرانجام، برای راحت‌تر شدن کار، زمان دقیقی برای خود تعیین کرد: شب اول اوت.

خدیجه

هنگامی که لبخند می‌زد، دندان‌های درشتش با درخشش پاک خاصی برق می‌زد و دو پیشخدمتِ دیگر، به خاطر همین لبخند سفید روسی، به سبک خودشان با او دوست شده بودند: هوگو، برلینی چهارشانه و موبوری بود که حساب‌ها را یادداشت می‌کرد، و ماکس چالاک، با بینی تیز، شبیه روباهی حنایی، که در کوپه‌ها آبجو و قهوه پخش می‌کرد. ولی این اواخر لوژین کم‌تر لبخند می‌زد.

خدیجه

ساعت پنج بعدازظهر قطار به برلین می‌رسید و ساعت هفت دوباره به سوی مرز فرانسه به راه می‌افتاد. لوژین انگار روی تابی فلزی زندگی می‌کرد: فقط نیمه‌شب‌ها فرصت فکر کردن و به یاد آوردن داشت، در پستوی تنگی که بوی ماهی و جوراب شسته‌نشده می‌داد. بیش از همه اتاق کارش در خانه‌ی پتربورگ را به یاد می‌آورد: دگمه‌های چرمی روی انحنای مبل‌های نرم و همسرش، یِلِنا، را که پنج سال بود هیچ خبری از او نداشت. خودش حس می‌کرد که زندگی روزبه‌روز بی‌مایه‌تر می‌شود. از کوکائین و از استنشاق بیش از حد آن، روحش تهی و تهی‌تر می‌شد و در سوراخ‌های بینی، روی غضروف درونی، زخم‌های باریکی به وجود می‌آمد.

خدیجه

او پیشخدمت رستوران قطار سریع‌السیر آلمان بود. نامش این بود: آلکسِی لِوویچ لوژین.
پنج سال پیش از روسیه آمده بود و از آن زمان از شهری به شهر دیگر کوچ کرده و حرفه‌ها و پیشه‌های متفاوتی را آزموده بود: کارگری مزرعه در ترکیه، دلالی در وین، نقاشی ساختمان، فروشندگی و چند شغل دیگر. حالا در دو سوی واگنِ دراز، دشت‌ها و تپه‌های علف‌پوش و کاج‌زارها جاری بودند و سوپ مرغ داخل کاسه‌های کلفت روی آن سینی، که او نرم و لغزان در راهرو باریکِ لای میزهای چسبیده به دیوار عبورش می‌داد، در غلیان بود و از آن بخار برمی‌خاست. او با شتاب چیره‌دستانه‌ای غذا را سرو می‌کرد، با مهارت تکه‌های گوشت گاو را برمی‌داشت و در بشقاب‌ها سُر می‌داد و در همان حال، سَرِ اصلاح‌شده، پیشانی گره‌خورده و ابروهای سیاه و پُرپشتش، که به سبیل وارونه شبیه بود، به این‌سو و آن‌سو خم می‌شد.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.