نازپری نالبانتوگلو ـ که همه به او پری میگفتند ـ به چشم خانواده و دوستانش آدم خوبی بود. از خیریهها پشتیبانی میکرد: به افزایش آگاهی از بیماری آلزایمر و جمعآوری پول برای خانوادههای نیازمند کمک میکرد، داوطلب کار در خانههای سالمندان میشد و در آنجا در مسابقههای بازی تخت نرد شرکت میکرد، و به عمد میباخت، همیشه برای تودهٔ چشمگیر گربههای خیابانی استانبول خوردنیای در کیف دستیاش داشت، و هر از گاه به خرج خود آنها را نازا میکرد، مراقب درسومشق بچههایش در مدرسه بود و برای رئیس و همکاران شوهرش شامهای عالی میپخت، روز اول و روزهای آخر رمضان روزه میگرفت، اما برای آنکه روزهای دیگر را روزه نمیگرفت، هر سال عید قربان یک گوسفند حنا زده قربانی میکرد. هرگز در خیابان آشغال نمیریخت، در صف سوپرمارکت نمیزد، صدایش را هیچوقت بلند نمیکرد ـ حتی وقتی با بیادبی با او رفتار میشد. همسری خوب، مادری خوب، شهروندی خوب، مسلمان مدرن خوبی بود.