افسران و سربازان پادگان، به داخل شهر عقب نشسته و در کوچه و محله و حتی کلیسا شروع به سنگربندی و مقاومت نمودند، و امیدوار بودند که از سایر نقاط، قوای کمکی به یاری آن ها بشتابند. ولی برخلاف انتظارشان، افراد مسلح کمکی که از طریق رودخانه ایرتیش وارد شهر می شدند، نیروی تازه ای بود که به فرماندهی یک افسر خائن به نام سرهنگ اوگارف به یاری تاتارها می آمدند.
بریده هایی از کتاب "میشل استروگف"
عطیه
این دو به نام خبرنگاران خارجی در میهمانی شرکت کرده بودند، و در تلاش آن بودند که به هر نحوی شده اخبار مهم و دست اول برای خوانندگان روزنامه های خود به دست آورند، و در راه رسیدن به هدف خویش حاضر شده بودند مأموریت پرمخاطره ای را بپذیرند.