امشب، طبق دستورپختِ آبگوشت ماهی سنتی ناحیهٔ کانِمارا، ماهی کبابی میخورند، یعنی ماهی دودی با خامهٔ فراوان. وقتی برای اولین بار به اینجا آمدم، این غذا را امتحان کردم. آن زمان، هنوز آدمها اینجا زندگی میکردند. امروز عصر، غذا باید اشرافیتر باشد، چون مهمانها اشرافیاند، یا حداقل، بهنظرم دوست دارند اینطور به خودشان نگاه کنند. باید دید وقتی شروع به نوشیدن میکنند، چه اتفاقی میافتد.
بریده هایی از کتاب "فهرست مهمانان"
خدیجه
وارد آشپزخانه میشوم و میگویم: «فردی، میخوای کارهای شام رو شروع کنی؟»
«آره. همه چیز تحت کنترله.»
خدیجه
در کمال تعجب، امروز هوا گرم بود، حداقل، طبق استانداردهای این ناحیه. ولی احتمالاً، فردا اینطور نباشد. طبق اخبار هواشناسی رادیو، باید انتظار باد را داشته باشیم. اینجا نهایت هر نوع هوایی را تجربه میکنیم؛ معمولاً طوفان جزیره خیلی شدیدتر از شهر است. انگار تمام توانش را صرف ما میکند و وقتی به شهر میرسد، خسته است. هنوز هوا آفتابی است، ولی بعدازظهر، سوزن فشارسنج قدیمی راهرو از معتدل روی متغیر رفت. پس، فشارسنج را برداشتم. دلم نمیخواهد عروس آن را ببیند. البته، فکر نمیکنم با این چیزها وحشت کند. بیشتر از آن دسته آدمهایی است که عصبانی میشوند و دنبال کسی میگردند تا او را سرزنش کنند. این را هم میدانم که اول از همه، انگشت اتهامش چه کسی را نشانه میرود.
خدیجه
سرویس تلفن همراه در چنین مکان دورافتادهای ممکن است خوب آنتن ندهد و امواج دریا نیز ممکن است شدید باشند، اما تمام جزئیات عروسی به شکلی ماهرانه برنامهریزی شده است و به طور ماهرانهای نیز اجرا خواهد شد.
خدیجه
در جزیرهای در سواحل ایرلند، مهمانان گرد هم میآیند تا در یک جشن عروسی شرکت کنند. داماد، یک ستارهی تلویزیونی خوشتیپ و جذاب است و عروس، زنی باهوش و جاهطلب و ناشر یک مجله است. تمام ویژگیهای این جشن عروسی، همانی است که از مراسم ازدواج سلبریتیها انتظار داریم: لباسهای طراحیشده، مکان دورافتاده و جزئیات لوکس.
عطیه
گفت که تا ابد، عاشقم خواهد بود. ولی مزخرف است. اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشید، به او آسیب نمیزنید.
عطیه
افرادی که بیش از بقیه به قوانین احترام میگذارند از نقض آنها نیز بیشترین لذت را میبرند.