گریه در چیزی تاریک، در آغوش یک نفر دیگر، درست وقتی که میفهمی هر کاری انجام میدهی در پایان سر از زبالهدان درمیآورد، درستترین کار است
بریده هایی از کتاب "باشگاه مشتزنی"
خانم
من صفرای جوشان جواَم
خانم
تایلر میگوید: از جایی که تو الان هستی، حتا نمیتونی تصور کنی که اون ته چه شکلیه
خانم
بعد از فاجعه است که رستگار میشویم
خانم
خیلی زوجهای الکیخوش قبل از اینکه چیز بهتری به عقلشان برسد توله پس انداختند. حالا تولهها مریضاند و مادرها روبهموت و پدرها سینهٔ قبرستان.
خانم
تایلر یک شغل پیشخدمتی برایم پیدا میکند و بعد تفنگی در دهانم میچپاند و میگوید که اولین قدم برای رسیدن به جاودانگی مردن است. با اینکه من و تایلر از مدتها قبل بهترین دوست هم بودیم باز هم مردم همیشه از من میپرسیدند که اسم تایلر دردن۱ به گوشم خورده یا نه
خانم
اگر سوراخها را درست مته نکنی تفنگ در دستت منفجر میشود.
تایلر میگوید: این واقعاً مرگ نیست. ما افسانه خواهیم شد. ما پیر نمیشیم.
با زبانم لولهٔ تفنگ را بهسمت لپم میرانم و میگویم: تایلر، ما که دراکولا نیستیم.
خانم
نیتروگلیسیرین را با خاکاره مخلوط کنید. حالا یک جور مادهٔ منفجرهٔ خمیری خوشگل دارید. خیلیها به نیتروگلیسیرینشان پنبه اضافه میکنند و به آن سولفات دومنیزی میزنند. این ترکیب هم بدک نیست. بعضیها هم از نیتروِ مخلوطشده با پارافین استفاده میکنند. ولی پارافین هیچوقت، هیچوقت به دردم نخورده.