کسانی که سالهای سال زهد و عبادت و شبزندهداری و تلاوت قرآن نتوانسته بود آنان را به مغز دین و جان ایمان آشنا کند. گویی در تمام عمر، شبها نه به عبادت که به پاسبانی مشغول بوده و نه به روزه که فقط گرسنگی کشیدهاند. کسانی که از قرآن جز انبوه کلمات و عبارات چیزی در قلبشان رسوب نکرده، نماز را جز از روی عادت نخوانده و از حج جز طواف سنگ چیزی درنیافته بودند.
بریده هایی از کتاب "پس از بیست سال"
مریم
مردی که جز کعبه، زمینی شایستهٔ آن نبود که زادگاهش باشد. آنکه از کودکی در آغوش پیامبر رشد کرده و آن دم که جبرائیل بر رسول خدا در آن غار وحی نمود، درکنارش بوده است. مردی که نخستین مؤمن به پیامبر، داماد و وصی او و قهرمان تمام نبردها بوده است. سخن ابوذر را در وصف او بهیاد آورد که میگفت، چه بگویم در وصف کسی که اگر حقیقتش را مردمان ببینند، چون مسیحیان که مسیح را خدا میپندارند، پیرامون او نیز چنین کنند. آیا در مرتبت او همین بس نیست که خداوند در کتابش او را نفس و روح پیامبر خطاب کرده و محبت و اطاعت او را بر همه واجب نموده است؟
مریم
مردی که جز کعبه، زمینی شایستهٔ آن نبود که زادگاهش باشد. آنکه از کودکی در آغوش پیامبر رشد کرده و آن دم که جبرائیل بر رسول خدا در آن غار وحی نمود، درکنارش بوده است. مردی که نخستین مؤمن به پیامبر، داماد و وصی او و قهرمان تمام نبردها بوده است. سخن ابوذر را در وصف او بهیاد آورد که میگفت، چه بگویم در وصف کسی که اگر حقیقتش را مردمان ببینند، چون مسیحیان که مسیح را خدا میپندارند، پیرامون او نیز چنین کنند. آیا در مرتبت او همین بس نیست که خداوند در کتابش او را نفس و روح پیامبر خطاب کرده و محبت و اطاعت او را بر همه واجب نموده است؟
مریم
گفت: «علی یک شخص نیست پیرمرد. او چون انسانهایی نیست که در جسمانیت خویش خلاصه میشوند. علی نوعی ایمان، نوعی اسلام و نوعی حیات است، همانگونه که معاویه چنین است. نزدیکی به علی فقط دیدار او نیست بلکه چون او زیستن و اندیشیدن، چون او خویش را برای هدایت مردمان وقفنمودن است، وگرنه بسیارند که صبح و شام با علیاند، حتی در سپاه اویند ولیک از او چون زمین و آسمان فاصله دارند
مریم
خوب میدانی که ما هیچگاه حریف شمشیر علی نخواهیم شد، امّا حکومت او سه نقطهضعف دارد که به سود ما خواهد بود.» معاویه با شوق گفت: «آه عمرو چه ضعفی؟ بگو.» «ضعف نخست او این است که علی مردم را آگاه میکند و سپس به جنگ با ما دعوت مینماید… پس ما باید با سپاهی از جهل به نبرد او برویم… سپاهی که باور و عقیدهای عمیق، امّا فهم و علمی اندک داشته باشد
مریم
کسانی با تو هستند که وقتی سخن میگویی حرفی ندارند و هرگاه دستور میدهی چیزی نمیپرسند و حال آنکه اطرافیان علی هنگامی که او سخنی میگوید، به سخن میآیند و مجادله میکنند و هرگاه فرمانی میدهد، سؤالها دارند. پس اندک کسانی که با تو هستند بهتر از کثرت گروهی است که با او همپیمان شدهاند.»
مریم
«تفاوت این دو مسلمانی در چیست؟» آموزگار پیر پاسخ داد: «عدالت… بهخدا سوگند آنگاه که پیامبر رسالتش را آشکار کرد، مشرکین نزدش آمدند و گفتند، ای محمد! در این شهر سیصد خدا پرستیده میشود و خدای تو نیز یکی بر آنان افزوده است. پس تو خدایان ما را ستایش کن تا ما نیز به خدای نادیدهٔ تو روی آوریم. آنان با اسلام ستیزی نداشتند، تا آن زمان که رسول خدا از آنان خواست که به عدل رفتار کنند و دست از ستمگری و تعدی به مردمان بکشند، آنگاه بود که خون و خشم و شکنجه و نبرد آغاز گشت. آری فرزندم. اسلامی که به عدالت نرسد، کفری است که لباس توحید به تن کرده است.»
مریم
هشام دائم به او میگفت: «نیکیکردن جز آنجا که سودی نهفته باشد، حماقت است؛ اگر از تو نترسند فرمانت نمیبرند؛ آنکه قدرت ندارد، شرافت ندارد…» و حوراء در گوش دیگرش زمزمه میکرد: «پسرم! نیکی چیزی نیست جز احسان در حق خودت؛ اگر تو را دوست داشته باشند، فرمانت میبرند؛ آنکه شرافت دارد، قدرت دارد…»
مریم
«بهراستی که انسان کامل نمیگردد مگر آنکه پیش از هجرتِ جسم، اندیشه و روانش را از پلیدی و زشتی بهسوی ایمان و پاکی کوچ دهد، و پس از این کوچ مقدس است که جهاد معنی خویش را مییابد.»
مریم
«مردمان در تمام روزگاران، سرگشتهٔ حاکمان بودهاند. ما همیشه فکر میکنیم انسانهای اطرافمان را خوب میشناسم، امّا سالیانی که بگذرد درخواهیم یافت چقدر خطا کردهایم. همیشه قسمت بزرگی از حقیقت پنهان است فرزندم، چراکه واقعیتها آنان را پوشاندهاند و مردمان همیشه فریبخوردهٔ این واقعیتها هستند.»