خانم

آقا را بغل کردم. خستگی چند سال اسارت در آغوش ایشان از تنم رفت. لطف زیادی به من داشتند و یک انگشتر به من دادند. آن موقع هنوز انگشتر گرفتن از آقا مثل امروز باب نشده بود